واقعه

راستی

باغچه ی کوچک احساس من امروز

پر از اطلسی است

و هوای دل من

مملو از بی کسی است

بعد سهراب کسی قایق او را دزدید

همه رفتند ازین شهر غریب

سالها می گذرد...

سیل طغیان گر و غارت گر غم

در دلم می غلطد،

در دلت می غلطد

ولی از کشتی نوح

خبری نیست هنوز..

شاید از گوشه ی سجاده مادر بشود،

قایقی ساخت و انداخت به اب

دل من دریایی است...

بادبان های تنم، پر شد از باد مخالف اما

پرچم کشتی من

دست اشغال گری بود که سکان دلم را دزدید

سالها می شود انگار که من گم شده ام

عشق ، مرموزترین واقعه ی تاریخ اشت....

امیرعلی بردبار

 

علی (ع)

در قلب زمین مهر علی جای گرفـــت

هستی به هــوای بودنش پای گرفت

با هر نفـــس علــی گلــی می رویـــد

از خلقــت او کعبه سخــن می گویــد

عالم به سر انگشت علی درگیرســت

خــیبر به اشـــارات عـلــی زنجــیرست

در بدر و احد، خندق و صفین علی ست

از فاطمه تا خاتمه، مابین علی ست

مقصود خـــدا هست و علــی راهبــرش

او وادی عشق ست و علی نیز درش

مــا تـــا  به ابــد  ودیـــعه داریـــم  ز او

بر سیـنه مـــدال شیعــه داریــم ز او



خاتمه: مقصود، پایان دنیاست. یاعلی...

دلیل روشن ماه..

تو نزدیکی به من مثل شبی که عطرتو داره

مسیر تو به قلب من یه راه صاف و همواره

 

شبو می خونم از چشمت تو تندیس شبم هستی

دلیل روشن ماهی که با خورشید همدستی

 

سکوتت حرف شب هامه سکوتت رمز تنهایی

نگاهم کن که عاشق شم نگاهی سبز و حوّایی

 

هنوزم حاضرم با تو شبو فتحش کنم بانو

بذار این قصه برگرده...منو تو باز...رو در رو..

پرواز...

در چشم تو پرواز قشنگ ست قشنگ

هم بازی پرواز تفنگ ست و فشنگ

پابند زمین نباش تا اوج برو

حالا که تنت شده ست هم بستر  جنگ

 

بیاد دکتر علی شریعتی...

بعد تــو مــردم زمیــن را باخـتند

دور افـــکارت حصــار انــداختنــد

فکر برگشتن نباش این مردمان

این حوالی جای تو بت ساختند..

جانباز..

من ساکنی از شهر نگاهت هستم

مستاجر آن چشم سیاهت هستم

با اشک تو آب از سر من می گذرد

جـانبــاز ترین مــرد سپاهت هسـتم

انتظار..

یک بغض ترک خورده ی لااوبالـی

یک مشت دروغ و وهم استدلالی

جـای تو فقـط دود فضـا را پـر کرد

من مانـدم و انتظار... جـایت خالی

پنجره ی شهر..

وقتـی که دلـم بهـونتو می گیره ، میخام که یه گوشه بـا تو خلـوت بکنـم

اونـقدر به احساس تــو درگیر بشـم ، تا چشمتـو بـه تـرانه دعـوت بکنـم

 

مــن بازترین پنجـره ی این شهــرم ، عطـرت هـمه ی اتاقـمو پــر کرده

هر روز یه دیوونه ی عـاشـق اینجـا ، دنبال تـو و صـدای تــو می گرده

 

بی تاب ترین قاصدکای ایـن شهـر ، هــر روز بـه عشـق دیدنـت پا میشن

وقتـی که دل خاک به پـات میلـرزه ، گل هـای قـشـنگ اطـلسـی وا میشن

 

این بغض شبونه بی تو مفـهـوم نداشت ، ممنونم اگه بـه حال من  خندیدی

عاشق ترازونم که ازت دس(ت) بکشم ، یکروز خودت به بودنم تن میدی

 

ایـنجـا کـه منـم  یـه  دنیـای  تاریـکه ، هـر جا  که  تو هستی آسمونـت آبـی

شـب بـا همـه ی هجـوم تنهایـی هـاش ، مال  منـو شـب هـای تـوأم مهـتابـی..


بهانه..

با هر   بهانه ای  دل   من تنگ   می شود

هر لحظه با وجود تو همرنگ می شود

عیبی ندارد اینکه دلت سنگ ست خوب من

گاهی جواب پنجره ها سنگ می شود

شهادت حضرت فاطمه(س) را به دوستان خوبم تسلیت می گویم..

از سوز سخن شعله برافروخته بود

داغی بـه دلــم بـود و دلـم سوختـه بــود

مـادر چه غریبانــه وداعـش را گفت

وقتی که علی(ع) چشم به در دوخته بود